دلتنگی

دلتنگم دلتنگ اون نگاهت دلتنگ چشای سیاهت

دلتنگم دلتنگ عطر نفسهات دلتنگ ارامش دستات

دلتنگ تر میشم اگه

باز نباشه ...

غم و شادی

در سینه ی پر از غم جایی برای تو نیست

تو شادی های تو جا واسه غمای من نیست

لبخند تو غم من اخه برای چیه

تو که به من میخندی غمام برای کیه

من از نبودت غم دارم تو یه عالمه شادی

خب از اول میگفتی من نباشم ازادی

برو خوش باش طوری نیست من با غمام میشینم

میدونم بر میگردی غم تو رم میبینم

اشک

اشک در چشمانم حلقه بسته است و هنوز میگریم
از نبود تو نیست گریه هایم
از بودن توست
از بودنت است که بودی و مرا باور نکردی که
تنهایی هایم را با یاد تو پر کرده ام

بی خوابی

در این شبهای بی خوابی دلم اروم نمیگیره
میگه یالا برو پیشش که بی خوابی چه دلگیره
میگم ای دل دیگه رفته منو تو تنها شدیم بازم
میگه بی اون دیگه با تو نه همراهم نه همرازم

زندگی

زندگی

امشب

سالهاست که دلم شوق قدیم را ندارد

زندگی تکراری بیش نشده است

و در این تکرارها

تازه من فهمیدم

در همین تکرار هم زندگی جاریست

زندگی سر خوردن از سرسره ی هستی

زندگی لالایی با نسیم خوش مستی

زندگیی نکراریست بس عجیبو بس غریب

زندگی جریانی است از اب

لابه لایه قلوه سنگهای لب ساحل عشق

و این ساحل ان سوی هیچستان است

سهراب گفت خانه دوست پشت هیچستان است

اشتباه کرد سهراب

در زمان ما زندگی پشت هیچستان است

هر انچه ما داریم روزمرگیست نه زندگی

زندگی یعنی خنده ای از سر شوق

زندگی یعنی گریه ای از سر ذوق

زندکی یعنی احساس

زندگی یعنی ارامش

زندگی یعنی خوابیدن در علفزار ارزوها

زندگی یعنی رویای شیرینی در خواب

زندگی یعنی عشق ورزیدن

به همه به همه چی به درخت به گیاه به گندم زار

به چشمای یار

به یک گربه هنگامی که بر دهن دارد بجه ای را

و میبرد جایی که از دست انسانها در امان باشد

بیایید زندگی کنیم

به هر چه هست عشق بورزیم

و زندگی را از دریچه ای نو بنگریم

با یک نگاه زیبا زندگی را بنگریم

زیبا ..

شه و


به م شه وه تاره له دلما زامی دیدارت ماوه
دیداری اخر که رویشتی بم زو دل تنیا ماوه
به م شه وه تاره نیگای اخرت له دلما ماوه
نیگای اخرت که بروا نه بو بیتو ام جاره

 

تکرار

 شبهای من تکراری است از بودن تا نبودنت و در این تکرارها من با خیال بودنت نبودن هایت را از یاد برده ام